نقدی برون دینی بر پلورالیزم دینی در بعد معرفت شناسی
تکثرگرایی مبتنی بر نسبیت در شناخت،خود شکن و خود برانداز است .زیرا ادعا در چنین اعتقادی این است که:«شناخت ما از حقیقت یک چیز است و خود حقیقت چیز دیگری»، هیک این عقیده را از کانت گرفته و یکی از مبانی تکثرگرایی وی را تشکیل می دهد، وی در مقدمه کتاب « مباحث فلسفه دین» ضمن اشاره به دیدگاه کانت ،تفاوت بودِ شیء و نمودِ آن (نومن و فنومن)، می گوید:« به نظر من،ما باید بین خود حقیقت و نظام های مُدرِک بشری خودمان تفاوت قائل شویم.[1]»...
تکثرگرایی مبتنی بر نسبیت در شناخت،خود شکن و خود برانداز است .زیرا ادعا در چنین اعتقادی این است که:«شناخت ما از حقیقت یک چیز است و خود حقیقت چیز دیگری»، هیک این عقیده را از کانت گرفته و یکی از مبانی تکثرگرایی وی را تشکیل می دهد، وی در مقدمه کتاب « مباحث فلسفه دین» ضمن اشاره به دیدگاه کانت ،تفاوت بودِ شیء و نمودِ آن (نومن و فنومن)، می گوید:« به نظر من،ما باید بین خود حقیقت و نظام های مُدرِک بشری خودمان تفاوت قائل شویم.[1]»حال که چنین است،به یقین خود این گزاره نیز نوعی شناخت و معرفت بوده و محکوم به حکمی است که خود صادر نموده و نمی توان به آن با جزم و یقین تکیه کرد،زیرا این عقیده چیزی است و حقیقت چیز دیگری.حال آیا قرآنی که خود را کلام خدا معرفی می کند،می تواند خود را در دام چنین تناقضی گرفتار کرده، آنگاه پیروان سایر ادیان را نیز به خود فراخوانده و بر حقانیت خود تاکید نماید؟! از سوی دیگر اگر ادیان دیگر به حق پیوسته و از باطل پیراسته اند،چه حاجت است که خاتم انبیاء این همه مشقت دعوت و تبیین را تحمل کرده و سختی دفع دشمنی ها و خیانت های آنان را به جان بخرد؟اگر نسبیت مبنای کار باشد آیا اصولا چیزی با نام رسالت و پیامبری خداوند متعال – با هر توجیهی چه تجربه دینی و چه غیر آن-معنای منطقی و درستی به خود می گیرد؟ به یقین چنین تفکری جز ترویج شکاکیت و گریز از یقین چیز دیگری نیست:« اگر کسی قائل به نسبی بودن فهم بشر باشد اعمّ از آن که علم بشر را یک پدیدهی جدید مادّیای بداند که از ترکیب خصوصیات ذهن با واقعیّتهای خارج از آن حاصل میشود و یا آن که بدون توجّه به مادّی بودن ذهن، آن را یک پدیدهی سوّمی بخواند که متناسب با داشتههای پیشین و یا پسین، تحوّل و تغییر مییابد، هرگز نمیتواند به ارائه و حکایت قضیهای از قضایای علمی خود نسبت به حقیقت و واقعیّت خارجی اعتماد نماید. از این دیدگاه نه هیچ سرّی از اسرار طبیعت آن طوری که هست آشکار میشود و نه هیچ حکمی از احکام شریعت فهمیده میگردد، نه هیچ معلمی میتواند مقصود خود را به دانشآموز تفهیم نماید و نه هیچ شنوندهای میتواند منظور گوینده را درست دریابد، هر کلام که از دهان گوینده خارج میشود تا قبل از آن که شنونده از طریق سامعه به دریافت آن نایل گردد، در مسیر گذر خود بارها دگرگون و مبدّل میگردد و اگر هم به سلامت به منزل رسد تنها در نظام معرفتی شخصی معنای خود را باز مییابد، یعنی فرد شنونده به تناسب موقیعّتی که نسبت به گذشته و آیندهی خود دارد، معنایی را بر آن بار مینماید. پس چگونه میتوان این معنای تحمیل شده را حاکی از واقعیّت خارج یا مراد واقعی متکلم دانست. از اینرو نه مجالی برای فهم باقی میماند و نه راهی برای تفهیم و این چیزی جز شکّاکیت و انکار وجود شناخت نیست. باید توجّه داشت که پیچیدگی فزایندهی سلولهای مغز و یا نظام معرفتی و یا نقش ابزاری و کاربرد عملی تئوریها نیز هرگز تأمین کنندهی خصیصهی ارائه و حکایت که لازمهی قطعی شناخت است نمیباشد. موکول کردن شناخت به آینده هم بر فرض که حرکت فعلی بافتههای ذهنی را به عنوان مسیر شناخت، اعتبار بخشد اثری در وضعیت موجود معرفت بشری نمیگذارد.[2]»
گرچه بحث ما در این قسمت بحثی برون دینی است اما برای روشن تر شدن موضع قرآن کریم در مورد شکاکیت توجه به آیاتی چند مفید می نماید:
- «بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُون.[3]»
می بینیم که خدای متعال شک و تردید در مورد قیامت را در این آیه برنتابید و آن را مورد تخطئه قرار داده است.
- «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِین.[4]»
اینجا نیز از زبان پیامبر گرامی شک در دین او مردود اعلام شده است.
- «قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَتَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیب.[5]»
- «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذاب.[6]»
در دو آیه فوق نیز شک و تردید مورد انتقاد و توبیخ واقع شده است.
همانگونه که ملاحظه می شود،قرآن کتابی شک ستیز است و به نکوهش آن می پردازد ،حال چگونه ممکن است که چنین کتابی موید نظریه ای باشد که به شکاکیت می انجامد؟
[1] - جان هیک،مباحث فلسفه دین،چاپ اول( لندن ، پالگریو،2001)،ص 15.
[2] - عبد الله جوادی آملی،شریعت در آینه معرفت، چاپ دوم( قم، نشر اسراء ، 1378)،ص276.
[3] - بلکه علم آنان در مورد آخرت نارساست ، بلکه آنان نسبت به آن در شکند،بلکه در مورد آن نابینا هستند(نمل/66).
[4] - بگو ای مردم اگر نسبت به دین من در شک هستید ،من آنچه را که شما به جای خدا می پرستید ،نمی پرستم ،لکن کسی را عبادت می کنم که جانهای شما را می گیرد و به دستور داده شده که از مومنان باشم.(یونس/104)
[5] - گفتند ای صالح ! پیش از این مایه امید ما بودی، آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند نهی می کنی؟ و به راستی ما نسبت به آنچه که ما را بدان میخوانی به شدت در تردید هستیم.(هود/62)
[6] - آیا از میان ما قرآن بر او نازل شده است، بلکه آنان در مورد قرآن من در شکند،بلکه هنوز عذاب را نچشیده اند. (ص/8)