النجم

بسم الله الرحمن الرحیم والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی

النجم

بسم الله الرحمن الرحیم والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی

النجم

تارنمایی برای طرح مباحث وحیانی و عقلانی

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

نگاه کردن به علی(ع) عبادت است

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۴۸ ب.ظ

از طریق اهل سنت از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمود:«النظر الی عَلیّ عباده»(حاکم نیشابوری ،ج3،ص153 ؛ عبد الرئوف مناوی، ،ج6، ص 388[1]) نگاه کردن به علی-علیه السلام- عبادت است. حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح الاسناد دانسته و مناوی نیز پس از نقل این روایت می گوید:« أی رؤیته تحمل النطق بکلمة التوحید.» یعنی دیدار آن حضرت زبان را به کلمه توحید گویا می سازد،آنگاه به واسطه زمخشری از ابن الاعرابی چنین نقل می کند:« إذا برز قال الناس لا إله إلا الله ما أشرق هذا الفتى ما أعلمه ما أکرمه ما أحلمه ما أشجعه!» ( عبد الرئوف مناوی ،ج6، ص 388)هنگامی که حضرت علی علیه السلام- بیرون می آمد،مردم می گفتند:« لا اله الا الله» این جوان چقدر نورانی است! این جوان چقدر عالم است! این جوان چقدر بزرگوار است! این جوان چقدر بردبار است! این جوان چقدر شجاع است! وی در ذیل این روایت نیز می افزاید:«فکانت رؤیته تحمل على النطق بالعبادة فیا لها من سعاده چقدر او- علیه السلام- سعادت مند بود که  دیدارش زبان را به عبادت خدا (لا اله الا الله) می گشود!



[1] - این روایت را ابونعیم اصفهانی با سند و طریقی دیگر از پیامبر اکرم-صلی الله علیه وآله- نقل کرده است.( رک: حلیه الاولیاء و طبقه الاصفیاء،ابو نعیم حافظ احمد بن عبدالله اصفهانی،دارلکتب العلمیه بیروت،ج 5،ص 58.)

رویکرد عقلی امام رضا علیه السلام در تفسیر قرآن

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ق.ظ

 

     امام رضا علیه السلام در موارد متعددی مضمون آیات مربوط به خداشناسی را تبیین و تفسیر عقلی فرموده اند.

عبد الله بن قیس می گوید شنیدم که امام رضا(ع)  این آیه را تلاوت فرمود:« بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ[1]»(مائده:64)،عرض کردم مانند این دستها و اشاره به دستان خودم کردم،حضرت فرمود:« لَا لَوْ کَانَ هَکَذَا لَکَانَ مَخْلُوق[2]»(مجلسی:1404: 4/4).در این روایت امام هشتم با بیان این عبارت در حقیقت استدلالی عقلانی برای تبیین مضمون آیه کریمه اقامه فرموده است.استدلال امام در این مورد به اصطلاح دانش منطق «قیاس استثنایی»(رفع تالی) است : اگر خدا جسم بود مخلوق بود، خدا مخلوق نیست؛ پس خدا جسم نیست. این قیاس استثنایی قابل تاویل به قیاس اقترانی نیز می باشد: خدا مخلوق نیست ،هر جسمی مخلوق است و بنابراین خدا جسم نیست و از داشتن اعضایی چون دست و پا مبرا و منزه است.

            در روایت دیگری راوی می گوید از امام علیه آلاف التحیه و الثناء-در مورد آیه شریفه:« نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ[3]»(توبه:67) سوال کردم،حضرت فرمود:« إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَنْسَى وَ لَا یَسْهُو وَ إِنَّمَا یَنْسَى وَ یَسْهُو الْمَخْلُوقُ الْمُحْدَثُ أَ لَا تَسْمَعُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ... وَ قَالَ تَعَالَى فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا أَیْ نَتْرُکُهُمْ کَمَا تَرَکُوا الِاسْتِعْدَادَ لِلِقَاءِ یَوْمِهِمْ هَذَا[4]»(همان: 4/64).در این روایت شریف نیز امام با استفاده از استدلالی عقلانی آیه را برای مخاطب بدین گونه تفسیر فرموده اند که سهو و نسیان از ویژگی های مخلوقات است و چون خدای متعال خالق است سهو ونسیان در او راه ندارد.در ادامه نیز امام با اشاره به آیه:« فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا»(اعراف:51)،منظور از نسیان را رها کردن افراد غافل از خدا تفسیر می فرماید.

            امام علی بن موسی الرضا در مورد آیه:«کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[5]»(مطففین:15) فرمود:« إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُوصَفُ بِمَکَانٍ یَحُلُّ فِیهِ فَیُحْجَبَ عَنْهُ فِیهِ عِبَادُهُ وَ لَکِنَّهُ یَعْنِی أَنَّهُمْ عَنْ ثَوَابِ رَبِّهِمْ مَحْجُوبُونَ[6]» حضرت در مورد آیه:« وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا[7]»(فجر:22)نیز فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُوصَفُ بِالْمَجِی‏ءِ وَ الذَّهَابِ تَعَالَى عَنِ الِانْتِقَالِ إِنَّمَا یَعْنِی بِذَلِکَ وَ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّا[8]»(مجلسی:1404: 3/318).در این دو مورد نیز امام خدای متعال را از  مکان داشتن آمدن ،رفتن و انتقال که از خصوصیات موجودات ممکن و مادی هستند منزه و مبرا می داند باز هم با همین استدلال عقلانی که چون خدا ،خداست و خالق حقیقی همه موجودات از هر گونه محدودیت و صفتی که حاکی از ضعف و نقص و نیاز باشد به دور است.آن امام همام در ذیل کریمه:« وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[9]»(هود:7) همین استدلال را مطرح می فرمایند:«و لم یخلق الله العرش لحاجة به إلیه لأنه غنی عن العرش و عن جمیع ما خلق لا یوصف بالکون على العرش لأنه لیس بجسم تعالى عن صفة خلقه علوا کبیرا[10]»(صدوق:1378ق: 1/134).

 



- [1]  بلکه دستان او گشوده است.

[2] - نه اگر این چنین بود مخلوق بود.

[3] - خدا را از یاد بردند خدا نیز آنان را فراموش کرد.

[4] - به راستی  خدای تبارک وتعالی فراموش نکرده و دچار غفلت نمی شود و فقط مخلوق حادث است که دچار فراموشی و غفلت می شود آیا نشنیدی  که خدای عز وجل می گوید: »و پروردگارت فراموشکار نیست»... و نیز:» امروز آنان را فراموش می کنیم  همانطور که دیدار امروزشان را فراموش کردند» یعنی آنان را رها می کنیم همانگونه که آمادگی برای دیدار امروزشان را وانهادند.

[5] -هرگز آنان در آن روز از پروردگارشان  محجوب هستند.

[6] - خدای متعال با مکانی که در آن جای گیرد توصیف نمی شود تا در آن از بندگانش محجوب شود بلکه یعنی آنها از پاداش پروردگارشان محجوب می شوند.

[7] -و پروردگارت و فرشته صف به صف می آیند.

[8] -خدای عز و جل با رفتن و آمدن توصیف نمی شود او برتر از انتقال است منظور از این آیه این است که امر پروردگارت و فرشته صف به صف آمدند.

[9] -و او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدامین تان از نظر عمل بهتر هستید.

[10] -و خدا عرش را از سر نیاز به آن نیافرید زیرا او از عرش و همه مخلوقاتش  بی نیاز است ،با قرار گرفتن بر عرش توصیف نمی شود زیرا جسم نیست ،شان او از صفت مخلوقاتش بسیار برتر است.

بهشت ظهور آیات قرآن است

پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۴۸ ب.ظ


       جابر بن یزید جعفی ازحضرت باقر العلوم- علیه السلام- روایت می کند که:

«قرآن در روز قیامت به بهترین صورت وارد می شود،با مسلمانان برخورد و ملاقات می کند،آنان می گویند این شخص از ماست،از آنان می گذرد تا به پیامبران می رسد، آنان نیز می گویند او از ماست،از آنان نیز عبور کرده تا به فرشتگان مقرب می رسد،آنان نیز می گویند او از ماست،تا اینکه سرانجام به محضر پروردگار بزرگ می رسد و می گوید:« پروردگارم! من  در دنیاروزهای فلانی را به تشنگی و شبهایش را به بیداری کشاندم(روزه و شب زنده داری) ، ولی روز و شب فلانی به تشنگی و گرسنگی نگذشت[و تعالیم من در او موثرنبوده]» ،خدای تبارک و تعالی می فرماید:«آنهارا در بهشت وارد منزل هایشان کن!» قرآن بر می خیزد و آنان در پی او حرکت می کنند،او به مومن می گوید:« بخوان و از [درجات] بهشت بالا برو !» او نیز می خواند و بالا می رود تا اینکه هر کسی به منزل مخصوص خویش می رسد.»(کلینی، کافی، ج2 ،ص 601 ).

  بنابر این حدیث شریف انس با قرآن و عمل به قرآن در روز قیامت به صورت مراتب بهشت و ترقی در آن درجات آن ظهور می کند.این مضمون در روایات سایر معصومین-علیهم السلام- هم وارد شده است.حضرت علی علیه السلام- در سفارشات خود به فرزندشان جناب محمد حنفیه،می فرماید:

« ...وَ اعْلَمْ أَنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَلَا یَکُونُ فِی الْجَنَّةِ بَعْدَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ أَرْفَعُ دَرَجَةً مِنْهُ .»( صدوق، من لا یحضره الفقیه ،ج 2، ص 628 ) و بدان که درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است و در روز قیامت به قاری قرآن گفته می شود :«بخوان و بالا برو!»ودرجه او در بهشت بعد از پیامبران و صدیقین بالاتر از همه است.»

امام جعفر صادق-علیه السلام- نیز می فرماید:

«عَلَیْکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَةً یَرْقَى دَرَجَةً.»( صدوق، همان،ج 2، ص 628).بر شما باد تلاوت قرآن! زیرا درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است،پس هنگامی که قیامت شود به قاری قرآن گفته می شود:«بخوان و بالا برو!» پس هر آیه ای بخواند درجه ای بالا می رود.»

    منظور از قرائت، خواندن ،فهم و عمل به آیات است،چنانکه در حدیث امام پنجم علیه السلام- اشاره شده بود که قاری قرآن تحت تاثیر تعالیم آن دنیای خود را به قیام و صیام سپری کرده بود.یکی از بزرگان فرموده است:

« مراد از درجات آیات، معانى آنهاست ، و آن معانى نیز حقایق نوریه هستند که به حسب تفاوت و مراتب عروجى و صعودى قرآن، درجات اند:. هم درجات عندالله . و لکل درجات مما عملوا. لهم درجات عند ربهم . فاولئک لهم الدرجات العلى . رفیع الدرجات . یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات.» مطلب مهم و مفتاح فهم این گونه حقایق صادر از اهل بیت عصمت و طهارت این است که دانسته شود علم و عمل انسان سازند، و انسان ، به حکم محکم اتحاد مدرک و مدرک ، آنچه را آموخت و بدان کار بست اندوخته او است که خود همان است.»(حسن زاده آملی،ص26).

 

غربت اولیاء حقّ در کلام حکیم اشراق

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ

انبیاء و اولیاء الهی آنچنان که باید شناخته نشدند و کم تر کسی از اسرار و احوال و مراتب قرب و کمال آن بزرگواران آگاه شد.

                           جمله عالم زین سبب گمراه شد                     کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

                            همسری با انبیا برداشتند                            اولیا را همچو خود پنداشتند

                         گفته اینک ما بشر ایشان بشر                       ما و ایشان بسته خوابیم و خور

مولا علی علیه السلام، آن چنان که در نهج البلاغه(حکمت 147) آمده است،  دست کمیل را گرفته به بیرون شهر برد؛ آه سردی  از سینه کشید آنگاه اشاره به سینه مبارکش کرده و فرمود:« إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً  لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً». اینجا علوم فراوانی نهفته است؛ افسوس که حاملانی برای آن نمی یابم!

شیخ شهاب الدین سهروردی  تمثیل «هدهد» و «بومان» را در رساله «لغت موران» برای بیان غربت برگزیدگان حقّ بیان کرده و در ذیل آن به برخی فرمایشات مولای متّقیان (یا عبارات نزدیک به آن) تمسّک جسته است:

«هد هد به غایت بصر مشهور است. وقتی در میان بومان افتاد بر سبیل ره گذر...تنفّس صَعدائی می کرد و می گفت:« انّ فی بین جنبی لعلماً جماً لو ابذله لاُقتل»، « لو کشف الغطاء مازددت یقیناً»

خلاصه داستان آن است که «هدهد» که به بصیرت و بینایی شُهره است درمسیر خویش به جغدها برخورد کرده، مدّتی را در لانه آنان گذراند؛ چون هنگام روز خواست به راه خویش ادامه دهد، جغد ها که هنرشان روزکوری است وی را به بدعت و روزبینی که در دید آنان گناهی بس بزرگ بود متّهم ساخته و نزدیک بود با منقار و مِخلب خویش چشم هدهد کور سازند! کار به جایی کشید که هدهدِ بینا چشم بر هم نهاد و تظاهر به نابینایی کرد!

مقصود شیخ اشراق آن است که انبیاء و امامان در غربت جهل مردمان روزگار گرفتار بوده و ناگزیر به گونه ای سخن گفته اندکه قدر عقول و فهم آنان باشد نه کُنه عقل و معرفت خودِ آن بزرگواران.

 

 

             مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت                     به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

   خواجه در این بیت «ملکوت» را با واژه «خلوتیان» قرین ساخته که این خود  قرینه ای است آشکار بر این که مراد وی از ملکوت «عالم باطن» است. توضیح آنکه «خلوتی» به معنای خلوت نشین و عزلت گزین است(خرمشاهی،1383،ج1،ص415). پیداست که خلوتی، نهان از دیدگان أغیار به گوشه عزلت نشسته و به راز شنیدن و گفتن همت گماشته است. در غزل دیگری از حافظ  می خوانیم:

                افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع                شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت

   بنابراین،«خلوتیانِ ملکوت» همان پرده نشینان باطن عالم؛ یعنی فرشتگانند(سودی،1357،ج1،ص176)همان مخلوقاتی که به خاطر تجرد از ماده، روی در عالم باطن،نهان داشته اند.لذا به نظر می رسد خطاب خواجه در این بیت به حضرت معشوق(جلّ و علا) است که تو مست گذشتی و در میان فرشتگان به خاطر تماشای تو آشوب قیامت پدید آمد. کنایه از اینکه فقط آدمیان و خاکیان شیفته و شیدای تو نیستند بلکه مستی جذبه تو حتی ساکنان ملکوت را نیز دچار آشوب کرده است(نک:همان).

    البته به جز این معنا، می توان مقصود از «خلوتیان ملکوت» را آدمیانی دانست که با ملکوت عالم اُنس و اُلفت یافته و بسان ابراهیم نبی(علیه السلام) چشم دیدار آن را یافته اند.[1] در این صورت منظور از خلوتیان در این بیت أنبیاء و أولیاء هستند که به خاطر شهود  حضرت دوست و تجلّی آیات أعظم وی بر ایشان،  قیامت کبرای آنان در همین جهان برخاسته و قیامتْ بین شده اند(سعادت پرور،1382،ج2،صص104-105).بیان مطلب آنکه انسان در سیرِ حالات شهودی پس از گذر از مراحل «منامیه» و «موتیه» به مرحله «قیامتیه» می رسد.در «حالت منامیه» حقایقی را که معمولا دیگران در خواب می بینند سالک در بیداری شهود می کند. «حالت موتیه» نیز شهود عالم برزخ و حقایق آن است.«حالت قیامتیه» که بسیار بالاتر از دو مرحله پیش می باشد عبارت از نیل انسان به درجه شهود اسرار قیامت است(جوادی آملی،1385،صص66-71). در این مرحله است که وجود آدمی قیام قیامت شده و او صاحب چشم قیامتی می شود و از قیامت و أحوال و أهوال آن خبر می دهد. مولانا در ترسیم این حقیقت می گوید:

             زاده   ثانیست    احمد   در    جهان              صد    قیامت     بود     او     اندر     عیان

            زو   قیامت   را     همی   پرسیده اند              ای   قیامت ! تا   قیامت     راه      چند

            با    زبان   حال   می  گفتی     بسی               که    ز  محشر   حشر      پرسد      کسی

            بهر این گفت آن رسول خوش پیام                رمز    «موتوا       قبل    موتٍ   یا    کرام

            هم  چنانکه  مرده ام  من  قبل موت               زان طرف  آورده ام  این صیت و صوت

            پس    قیامت   شو   قیامت   را ببین             دیدن     هر  چیز   را      شرطست این

(مولوی،1384،دفتر ششم،ص815).

  اما برخی از شارحین هرچند مراد از «خلوتیان ملکوت» را فرشتگان عنوان کرده اند؛ لکن این بیت را مرتبط با ماجرای پر راز و رمز معراج رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و طبعاً خطاب حافظ را متوجه آن وجود شریف ذکر نموده اند به این معنا که:« ای رسول اعظم سرمست دیدار حق به معراج رفتى و ملائک آسمان براى دیدارت آشوب قیامت را به پاکردند»(ابهری،1384،ص76).

 



[1] - « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»- أنعام/75  

ماه رمضان شمسی!؟

دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۵ ب.ظ


چند سالی است که ماه مبارک رمضان به ماه های گرم سال منتقل شده است و روزه داران باید علاوه بر گرمای زیاد، بلندی این روزها را نیز متحمّل شوند، به ویژه روزه داران کشورهایی که چیزی  حدود بیست ساعت  باید از خوردن و آشامیدن امساک نمایند.

 این موضوع، بستر مباحث به اصطلاح روشنفکر مآبانه ای در مورد ماه رمضان شده است:

      « ...شاید راه حل رادیکال و اصلی این باشد که ما دو ماه ذی الحجه و رمضان را در تقویم قمری ثابت کنیم؛ به طوری که اینها همواره در فصول معینی رخ بدهند،... حقیقت این است که در زمان خود پیامبر علیه السلام عرب ها یک سیستمی پدید آورده بودند شبیه سیستم کبیسه ای که ما در سیستم شمسی داریم. چون آنها هم به این کار لازم داشتند؛ آنها نیز می خواستند در پاره ای از ماه ها با هم نجنگند و به تجارت بپردازند. اینها حساب کرده بودند که ماه قمری ده روز یا یازده روز از ماه شمسی کمتر است، بنابراین سال قمری هر سه سالی یک ماه از سال شمسی عقب می افتد؛ اینها هر سه سالی یک ماه اضافه می کردند و سال قمری 13 ماه می شد و به این ترتیب ماه ها فیکس(ثابت) می شد. و مثلا ماه ربیع در همان بهار واقع می شد و بدین ترتیب اموراتشان را می گذراندند.... پیامبر اسلام این رسم را برانداخت. این همانی است که در قرآن به آن «نسیء» گفته می شود، «نسیء» تقریبا معادل مفهوم «نسیه» است، یعنی یک نقدی را نسیه کنیم. در قرآن این کار منع شده است:« إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْر...» و گفته شده است که تعداد ماه ها در نزد خدا دوازده تا است:« إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُم‏...» یعنی سیزده ماهش نکنید! آن سنت کبیسه را خدا بر انداخت. پیامبر در حجه الوداع نیز به این موضوع اشاره کرد. از آن به بعد بود که تقویم عرب ها که شمسی قمری بود کاملا قمری شد... . حرف بنده این است که قرآن سیزده ماه را صریحاً نهی کرده است و از جهتی ماه ذی الحجه و رمضان جنبه هویتی دارند؛ یعنی طوری است که همه مسلمان ها باید در آن ایام به روزه بپردازند یا به حج بروند و اینها را از جهت زمانی نمی توان به دلخواه افراد واگذاشت، تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که این ماه ها را فیکس کنیم... ما می توانیم این دو ماه را ثابت نگه داریم و شروع و پایان آن هم با رؤیت هلال باشد؛ اما ماه های دیگر قمری را که هیچ اهمیت دینی ندارند به جای 29 روزه 30 روزه و گاهی 31 روزه کنیم، تا این سال همان 365 روز شود! و آن دو ماه هم در فصل ویژه ای جایشان ثابت بماند و مسلمانان روزه نیز بگیرند و از آسیب و کلفَت روزهای گرم و بلند تابستان هم مصون بمانند؛ این چیزی است که توافق جمیع فرق اسلامی را نیاز دارد... .»

بررسی و نقد:

دیدگاه فوق به طور خلاصه از مشکلات زیر رنج می برد:

1-    آیات مورد استناد گوینده آیات 36 و 37 سوره توبه می باشد و ترتیب آنها در سوره برخلاف اشاره وی، ابتدا به تعداد ماه ها و سپس به موضوع «نسیء» است:

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (36) إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (37)

تعداد ماه‏ها نزد خداوند در کتاب الهى، از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده، دوازده ماه است که چهار ماه از آن، ماه حرام است (و جنگ در آن ممنوع مى‏باشد.) این، آیین ثابت و پابرجا (ى الهى) است! بنا بر این، در این ماه‏ها به خود ستم نکنید (و از هر گونه خونریزى بپرهیزید)! و (به هنگام نبرد) با مشرکان، دسته جمعى پیکار کنید، همان گونه که آنها دسته جمعى با شما پیکار مى‏کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است! (36)                      

نسى‏ء [جا به جا کردن و تأخیر ماه‏هاى حرام‏]، افزایشى در کفر (مشرکان) است که با آن، کافران گمراه مى‏شوند یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام مى کنند، تا به مقدار ماه‏هایى که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد) و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمى‏کند.

بنابراین، نسیء فقط با افزودن یک ماه به دوازده ماه قمری تحقق نمی یابد و با توجه به سیاق آیات صورت های روشن دیگری نیز دارد که در پی خواهد آمد.

صرفنظر از آنکه سبب نزول آیات فوق آن چیزی باشد که گوینده فوق گفته یا چیز دیگر، دایره مفهومی «نسیء»، چنانکه خواهد آمد،  با توجّه به خود آیات بیشتر از مطلب مذکور بوده و حد اقل شامل هر گونه جابجایی و به تاخیر انداختن ماه های حرام بوده و طبعا طرح قائل محترم را نیز در بر می گیرد.

2-    «نسیء» از حیث لغوی از کلمه «النّسء» به معنای تاخیر زمانی است( خلیل بن احمد، العین، ج 7 : ص 305 ؛ راغب اصفهانی، مفردات: ص 804 ؛ ابن منظور، لسان العرب، ج1 : ص 166). و به هرگونه تاخیر و جابجایی اشاره دارد، نه فقط افزودن و کاستن ماه ها!

3-    «نسیء» ،از جهت توصیفی، به دلایل زیر شامل ثابت نگه داشتن ماه های رمضان و ذی الحجه نیز می شود.:

الف-آن چرا که آیه 37  با عنوان «نسیء» تحریم می کند و زیادت در کفر می داند به قرینه « یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ »جابجایی ماه های حرام است. اعراب جاهلی به منظور تداوم جنگ یا تجارت و یا هر امر دیگری که منجر به حفظ منافع مادی و دنیوی شان می شد دست به جابجایی ماه های حرام می زدند. بنابراین جابجایی ماه های حرام به هر منظوری از مصادیق نسیء به شمار می رود. ثابت نگه داشتن ذو الحجه نسیء است و ثابت نگه داشتن ماه رمضان نیز، هرچند که خود، ماه حرام نیست، چون روال معمول سال قمری را به هم زده و ماه های حرام را جابجا می کند، از مصادیق بارز نسیء است.

ب- مبنای پذیرفته شده در تقویم  مذکور در آیات فوق؛ بدون هیچ تردیدی مبنای قمری است و غرض شارع آن بوده است که ماه های قمری با همان ترتیب مرسوم از محرم تا ذو الحجّه در جریان باشند. در زمان تشریع چنین حکمی  فصلی به نام تابستان و گرمای آن وجود داشته! و تابستان از مسائل مستحدثه(نوظهور) به شمار نمی رود! و هم شارع و هم مردم نسبت به سختی حجّ و روزه آن واقف بوده اند. بنابراین ترسیم چنین تقویمی با وقوف کامل نسبت به این موضوع اتفاق افتاده است و موضوع مورد بحث چیزی نیست که در آن زمان مطرح نبوده باشد .جهت و شأن صدور روایاتی که برای صوم تابستان فضایل بزرگ و بی شمار ذکر نموده اند همین بوده است( برای نمونه رک: کافی، ج4 ، صص 64 و 65  ؛ مستدرک الوسائل، ج7 : ص 504).

بنابراین خداوند متعال تنها صریحاً از سیزده ماه و افزایش ماه ها یا کاهش آنها نهی نفرموده بلکه صراحتاً از جابجایی ماه های حرام نیز شدیداً نهی فرموده است.

4-    سنّت پیامبر عظیم الشأن و سیره اهل بیت ایشان، به حکم اینکه قرینه منفصل فهم و تفسیر قرآن به شمار می رود، بر ترتیب و گردش ماه های قمری از محرم تا ذوالحجه دلالت و تاکید دارد و چنین ترتیبی نیز از حیث شرعی موضوعیت داشته و مهم شمرده شده است. بنابراین برخلاف زعم قائل فوق ماه های دیگر فاقد ارزش دینی نیستند و روایات فراوانی در مورد آنها نیز وارد شده است. فضایل دینی ماه هایی چون رجب و شعبان هر چند همپایه رمضان و ذوالحجه نشود، حتی بر عوام مردم نیز پوشیده نیست.

در پایان ذکر این نکته لازم است که خداوند متعال علاوه بر مقرر داشتن پاداش هایی بزرگ برای این اعمال عبادی، به کسانی که قادر به انجام ابن عبادات نیستند توجه فرموده و عذر آنان را نیز پذیرفته است( کسانی که به هر دلیل توان و استطاعت ندارند مانند، بیماران و سالخوردگان).

سیر معنوی انسان

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۸ ق.ظ

بر اساس تعالیم قرآن کریم سیر و حرکت همه عالم به سوی خداست:«... وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ . »( آل عمران/ 28) ، «... أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. » ( شوری/53) آگاه باش که بازگشت همه امور به سوی خداست ، « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.»( بقره/156 ) ما برای خداییم و به سوی او باز می گردیم. خالق همه موجودات عالم به ویژه انسان خداست و همه به سوی او در حرکت و بازگشت هستند.

         سیر موجود صاحب اختیاری چون انسان به اراده خود او انجام می پذیرد ،البته نه به این معنی که اگر نخواهد سیر او به سوی خدا متوقف می شود،بلکه منظور آن است که کیفیت این سیر و بنای محتوای آن توسط خود انسان صورت می گیرد. بر اساس قرآن کریم انسان صالح و ناصالح هر دو در حال حرکت به سوی ملاقات خدا هستند( رک: آیات 7-10 سوره یونس ؛ آیه 5 سوره عنکبوت و ...) با این تفاوت که چون انسان های صالح در سیر خود اسباب رضایت خدای سبحان را مهیا نموده اند ،او را در حال رضایت و خشنودی ملاقات کرده و در زمره واصلان درگاه حق قرار می گیرند و افراد ناصالح به دلیل اینکه در سیر خود، موجبات خشم پروردگار را آماده کرده اند در حال غضب خدا را ملاقات نموده و در زمره محجوبین از جمال جمیل او قرار خواهند گرفت.( برای آگاهی بیشتر رک: رساله لقاء الله اثر مرحوم ملکی تبریزی ،همچنین: رساله لقاء الله،آیت الله حسن زاده آملی).ذکر این نکته ضروری است که منظور از ملاقات ،دیدار با چشم نیست،چرا که به فرموده قرآن کریم:« لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ ....[1]»(انعام/103)،بلکه منظور رویت قلبی و کشف حضوری و شهودی است.



[1] - چشمها او را در نمی یابند... .

امام خمینی   رضوان الله علیه:

     « با تجلى حق تعالى همه عالم وجود پیدا کرده است ، و آن تجلى و نور اصل حقیقت وجود است ؛ یعنى «اسم الله» است .« الله نورالسموات والارض». نور سماوات و ارض خداست ، یعنى جلوه خداست . هرچیز که یک تحققى دارد این نور است...«الله نور السموات و الارض» یعنى وجود سموات و ارض که عبارت از نور است از خداست . و آن قدر فانى در اوست که« الله نورالسموات »، نه این که« الله نور السموات» ،این یک نحوه جدایى مى فهماند.« الله نورالسموات و الارض» یعنى هیچ موجودى در عالم نداریم که یک نحوه استقلالى داشته باشد».

     شرح کلام امام

تمام موجودات عالم تجلی و ظهور حقتعالی می باشد و هر موجودی به مقدار قابلیت حق را آشکار نموده است،یکی مانندشاخه گلی زیبا به قدر قابلیت« جمال» اورا و یکی مانند کوه استوار باز به قدر قابلیت «جلال» اورا ظاهر کرده است.آسمان و شگفتیهایش مظهر «قدرت و عظمت» اوست و ریزش قطرات باران جلوه « رحمت و موده » او . آنچه شایان دقت و توجه فراوان است اینکه دوئیتی در کار نیست شاخه گل ، کوه، آسمان، باران و... عین ظهور حق است. نه این است که وجود مبارکی به نام« الله» است و در کنار او ، آسمان و زمین و کوه و درخت و ماه و خورشیدو...هر چه هست ظهور و تجلی اوست. به تعبیر امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام- :« الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه». ستایش مخصوص خدایی است که با مخلوقاتش برای مخلوقاتش ظهور و تجلی کرده است.یا اینکه:« ما رایت شیئا الا رایت الله قبله و معه و بعده».به هیچ چیز نگاه نکردم مگر آنکه خدا را قبل از آن،همراه آن و بعد از آن دیدم.

                       به دریا بنگرم دریا ته بینم      به صحرا بنگرم صحرا ته بینم

                     به هر جا بنگرم کوه و در و دشت    نشان از قامت رعنا ته بینم

     حضرت علی علیه السلام- می فرماید:« ...فلا اله الا هو اضاء بنوره کل ظلام و اظلم بظلمته کل نور»پس هیچ معبودی جز او نیست ،با نور خود هر ظلمتی را روشن میکند و با دریغ داشتن نور خود هر روشنی را در تاریکی فرو می برد. 

 همه عالم تجلی خداست و به تعبیر زیبا و دقیق قرآن کریم عالم وجود «آیه» ای دارد ، همه آیات و نشانه ها هستند، وقتی موجودی «آیه»و«نشانه» شد نمی تواند وجود مستقل داشته باشد ،وجود او عین آیه حق بودن است ، او فقط نشانه است، او فقط نشان می دهد ، او فقط انعکاس است، حقیقت او عین انعکاس صفات دیگری است.اگر همه عالم فعل خدا است- که هست- پس همه و همه آیات و تجلیات او هستند.

 

 

آیا قرآن کتابی بی نظم است؟

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۳۷ ب.ظ

از جمله اتهاماتی که از دیرباز توسط مخالفان قرآن متوجّه قرآن شده، آن است که قرآن کتابی بی نظم بوده و در موارد زیادی پریشان گویی نموده و موضوعات مختلفی را در کنار هم مطرح کرده است؛ بی آنکه در بسیاری موارد ارتباطی منطقی میان آنان برقرار باشد.

 پاسخ:

اصولاً نظم و پریشانی هر چیزی با توجّه به هدف و غایت آن تعریف می شود. قرآن کریم عهدار هدایت انسان بوده و با این هدف نزول یافته است؛ همان انسانی که موجودی در هم تنیده با وجوه مختلف است. جسم و روح است؛ اما با یک هویّت واحد. عقل و احساس و عاطفه است؛ امّا واحد نه مجزّا. دنیا و آخرت دارد؛ لکن به هم پیوسته و مرتبط. تفکر و احساس، غم و شادی، مادّه و معنا، زندگی فردی و اجتماعی همه و همه در وجود آدمی در هم آمیخته اند! به دیگر سخن انسان هویتی واحدی است از ویژگی های چند پاره. بهترین زبان برای دعوت و هدایت چنین موجودی آن است که منطبق با ساختار وجودی او با او سخن گفته شود و تمام ساحت های وجودی اوبه کار گرفته شود. این کتاب مانند سایر آثار علمی و ادبی دارای ابواب و فصول نیست و مطالب آن دسته بندی نشده و تحت موضوع واحدی قرار نگرفته است. واحد های تشکیل دهنده آن آیات و سوری هستند که در همان حالی که احساسات و عواطف مخاطب را بر می انگیزانند، اورا به تفکّر و تأمّل نیز وا می دارند و موجبات شوق، عزم، حزن، فرح و گرایش های عالی را در انسان فراهم می آورد. دنیا و آخرت و ماده و معنا در هم تنیده اند؛ سخن از آخرت منجر به یاد آوری مسئولیت های دنیوی و سخن از دنیا منجر به تذکار قیامت و آماده ساختن خود برای آن می شود. به عنوان مثال در سوره قارعه می فرماید:

«الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ * وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ * یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ * فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ  * وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ * فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ * وَ ما أَدْراکَ ماهِیَهْ * نارٌ حامِیَة ».

کوبنده، چیست کوبنده؟ و تو چه دانى که کوبنده چیست؟ روزى که مردم چون پروانه [هاى‏] پراکنده گردند، و کوه‏ها مانند پشمِ زده‏شده رنگین شود.امّا هر که سنجیده‏هایش سنگین برآید، پس وى در زندگى خوشى خواهد بود! و امّا هر که سنجیده‏هایش سَبُک برآید، پس جایش «هاویه» باشد. و تو چه دانى که آن چیست؟آتشى است سوزنده.

  این سوره کوتاه به صورتی معجزه آسا حسّ و عقل آدمی را  همراه هم، مجذوب خود کرده، عواطف انسان را به نحو شگفت آوری تحریک نموده، دنیا را در آئینه آخرت به تصویر کشیده است، روح خوف و رجاء را در جان انسان دمیده  و در یک کلام همه ابعاد وجودی انسان را در نوردیده است.

و نیز در آیات 200 تا 202 سوره بقره می فرماید:

«فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق‏ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِساب‏»

و از مردم کسى است که مى‏گوید: «پروردگارا، به ما، در همین دنیا عطا کن» و حال آنکه براى او در آخرت نصیبى نیست. و برخى از آنان مى‏گویند: «پروردگارا! در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن، و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار.» آنانند که از دستاوردشان بهره‏اى خواهند داشت و خدا زود شمار است‏.

همچنین است در آیات 190 تا 194 سوره آل عمران:

«إنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ  الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ  رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصار رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعاد».

مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و در پى یکدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه‏هایى [قانع کننده‏] است. همانان که خدا را [در همه احوال‏] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند، و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند [که:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده‏اى منزهى تو! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار. پروردگارا، هر که را تو در آتش درآورى، یقیناً رسوایش کرده‏اى، و براى ستمکاران یاورانى نیست.پروردگارا، ما شنیدیم که دعوتگرى به ایمان فرا مى‏خواند که: «به پروردگار خود ایمان آورید»، پس ایمان آوردیم. پروردگارا، گناهان ما را بیامرز، و بدیهاى ما را بزداى و ما را در زمره نیکان بمیران.پروردگارا، و آنچه را که به وسیله فرستادگانت به ما وعده داده‏اى به ما عطا کن، و ما را روز رستاخیز رسوا مگردان، زیرا تو وعده‏ات را خلاف نمى‏کنى‏.

  آیات فوق انسان را در کانون درهم تنیدگی آفرینش شگفت انگیز اش قرار داده است و او را مخاطب موضوعات مختلفی قرار داده؛ موضوعاتی که مانند ساختار وجودی انسان درهم پیچیده و ترکیبی از عناصر گوناگون است. سخن از توحید، زندگی دنیا  و زندگی آخرت ، توجّه به عاطفه ، تفکّر و مطالب دیگر بر اساس سرشت بشر با یکدیگر ترکیب بدیع و زیبایی یافته اند.

2- هر مولف و کتابی ممکن است به مقتضای کار سبک بیانی ویژه ای را برگزیند. قرآن نیز با توجه به مطلب فوق چنین است. آشنایی اجمالی با سبک قرآن و لو به طور اجمالی، جای تردید باقی نمی گذارد که با وجود طرح مطالب گوناگون در آیات و سور، همه مطالب به نحوی که غرض و هدف اصلی را برآورده سازند بایکدیگر در ارتباط هستند. تعدد موضوع در آیات و سور وجود دارد؛لکن بی ارتباطی و از هم گسیختگی نه.

3- سبک بیانی قرآن از جهت گفتاری یا نوشتاری بودن، از جنس گفتاری یا نزدیک به آن است. اقتضای شیوه گفتاری آن است که لا اقل گاهی موضوعات مختلف با یکدیگر مطرح شوند.

نقش صبر در راهیابی به ملکوت

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۵۵ ق.ظ


شیخ کلینی در اصول کافی حدیثی را از امام صادق از پیامبر خدا صلوات الله علیهما و علی آلهما نقل می کند که:« طُوبَى لِلْمَسَاکِینِ بِالصَّبْرِ وَ هُمُ الَّذِینَ یَرَوْنَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ.»(کلینی،1365،ج2،ص263). علامه مجلسی ضمن نقل این روایت در بحار می گوید حرف «ب» در « بالصبر» در این روایت یا برای سببیت است که معنای روایت چنین می شود: خوشا به حال مساکین به سبب صبرشان و آنان کسانی هستند که ملکوت آسمان ها و زمین را می بینند، یا برای ملابست است که در این صورت حال از مساکین است ومعنای  حدیث چنین می شود: خوشا به حال مساکین در حالی که صابرند و آنان کسانی هستند که ملکوت آسمان ها و زمین را می بینند. وی می افزاید:« و لا یبعد أن یقرأ المساکین بالتشدید للمبالغة أی المتمسکین کثیرا بالصبر » بعید نیست که مساکین با تشدید و برای مبالغه خوانده شود به معنای کسانی که بسیار به صبر متمسک می شوند،آنگاه می افزاید:« رؤیت ملکوت برای انسان های کامل یعنی انبیاء و اوصیاء و اولیای مقرب آنان است و ممکن است برای رویت ملکوت مراتبی باشد... .» ایشان تفسیر مساکین به انبیاء و اوصیاء  را اظهر می داند( مجلسی،1404،ج69،ص16). مساکین و حرف «ب» در این روایت به هر معنایی که باشند، حکایت از آن دارد که رویت مراتب بالای ملکوت نصیب هرکسی نمی شود و از جمله شرایط آن «صبر» است. به دیگر سخن می توان گفت مرتبه رویت ملکوت توسط هرکسی بسته به میزان صبر وی است و بنابراین مراتب اعلای ملکوت نصیب کسانی می شود که بسیار صابرند و مشاهده این مرحله از ملکوت،همچنان که در مورد ابراهیم علیه السلام گذشت، بالاترین مرحله یقین را نیز در پی دارد. از همین روست که قرآن کریم در بیان خصوصیات امامان حق،صبر را بر یقین مقدم داشته است:« وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ‏.»[1](سجده/24). به همین خاطر است که در برخی روایات از این حقیقت به « ورود به ملکوت» تعبیر شده است،همان طور که در روایتی از صادقین علیهم السلام آمده است:« ... مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّمَاءِ حَتَّى یُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ.»( مفید،1413،ص184).


  بخشی از مقاله«بررسی تطبیقی مفهوم واژه«ملکوت» در قرآن کریم و دیوان حافظ» /نوشته جناب آقای دکتر سیاوشی و جواد محمدی



[1] -و چون صبر نمودند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند.